تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 4:12 عصر | نویسنده : اکبر میرزابیگی
یارب چرا از کاروان جا مانده ام من
یاران همه رفتند وتنها مانده ام من
یاران همه بار سفر بستند ورفتند
بی زاد و توشه ازسفر وا مانده ام من
یاران شبانه راه یکصد ساله رفتند
امّا پی امروز و فردا مانده ام من
یاران دل از دنیا و ما فیها بریدند
دلبسته و سرگرم دنیا مانده ام من
یاران، جان را با خدا سودا نمودند
مغبون این بازار و سودا مانده ام من
یارب نمیدانم چه بودم جرم تقصیر؟
کز امتحان مردود ودر جا مانده ام من
یارب اغثنی یا غیاث المستغیـثین
دســتم بگیر افتاده از پا مانده ام من
.: Weblog Themes By Pichak :.